• وبلاگ : بي کرانه
  • يادداشت : نگرش
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مسه جون سلام. ببخشيد شاعر رو اشتباه به ات معرفي كردم. شعر از شفيعي كدكني (م. سرشك) است. اين هم اصلش:

    غزلي در مايه شور و شكستن

    نفسم گرفت ازين شب در اين حصار بشكن

    در اين حصار جادويي روزگار بشكن

    چو شقاي از دل سنگ برآر رايت خون

    به جنون صلابت صخره ي كوهسار بشكن

    تو كه ترجمان صبحي به ترنم و ترانه

    لب زخم ديده بگشا صف انتظار بشكن

    سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي؟

    تو خود آفتاب خود باش و طلسم كار بشكن

    بسراي تا كه هستي، كه سرودن است بودن

    به ترنمي دژ وحشت اين ديار بشكن

    شب غارت تتاران همه سو فكنده سايه

    تو به آذرخشي اين سايه ي ديوسار بشكن

    ز برون كسي نيايد چو به ياري تو اينجا

    تو ز خويشتن برون آ سپه تتار بشكن