بچه شهرستانی
و او بزرگ تر است
درست نه سال پیش بود. نه سال تمام گذشت. از روزی که به تهران قدم گذاشتم. ه گذشته که نگاه کنی به اندازه چشم بر هم زدنی که نمی شود گفت، ولی به اندازه روزی یا هفته ای گذشته است. تلخ، شیرین، گویا، گنگ، ...
در تمام این سالها، به طور متوسط ماهی 3.86 بار آخر هفته ها را برگشتم به شهرستان++. این، یعنی در این مدت ساعتهای زیادی را در سفر بودم. و جالب اینکه در همه این سفرها شاید فقط به تعداد انگشتان دست، مسیر سفر را دیده باشم!
من، تهران را که شب از او دور است (*) دوست ندارم. تهران انار ندارد.
پی نوشت1- این هم از آب و جارو.
(*) [هموست که] شکافنده صبح است و شب را براى آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده این اندازهگیرى آن تواناى داناست