دوره آموزش رزم مقدماتی
و او بزرگ تر است ...
نوع نگرش به دوران آموزشی سربازی بسیار زیاد و متنوع است. ولی به نظرم می توان همه انواع دیدگاه ها را نسبت به این دوره به دو بخش کلی تقسیم کرد:
1- می گذرد روزگار، تلخ تر از زهر
2- می گذرد روزگار ِ تلخ تر از زهر
در هر دو این دیدگاه ها بار منفی زندانی بودن به خوبی جاری است. همگان می دانند که راه فراری از این دوره وجود ندارد و حتما باید گذرانده شود. لذا متاسفانه تلاشی و کوششی برای نگذراندن آن وجود ندارد. لذا هر دو دیدگاه مصر اند به اینکه باید بگذرد. اما نگاهی صبر دارد و امید به تمام شدن و نگاه دیگر خود را غرق در هر روز آن میبیند و هر روزش با نفرین بر روزگار می گذرد. دومی روزها را نمی شمارد که تمام شدنش را ببیند و اولی ثانیه ها را هم اندازه میزند که مبادا طولانی تر شود.
برای ثبت در تاریخ می نگارم که دوره آموزشی خدمت سربازی ام به مدت پنجاه و هفت روز در تاریخ بیست و ششم خرداد ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت خاتمه یافت و حالا مانده اصل کار. یعنی ماه های باقیمانده سربازی.
دوره آموزش رزم مقدماتی یا به اختصار دوره آموزشی با همه خوب و بدش گذشت. سعی ام بر این بود تا از این دوره به خوبی استفاده کنم و به گمانم تا حدی موفق بودم. عمده فعالیتهایم در این دوره به صورت زیر قابل تقسیم است:
1- کلاسهای عملی: متاسفانه باید در این کلاسها حضور می داشتیم. مطالب این کلاس در 8 جلسه قابل آموزش بود ولی تقریبا در برنامه هر روز، این نوع کلاسها وجود داشت. اگر شجاعت کافی می داشتی، این کلاسها قابل نرفتن بود. متاسفانه من شجاعن کافی نداشتم.
2- کلاسهای تئوری: مجموعه مختلفی از انواع کلاسهای نظامی و غیر نظامی. تمام مطالب آن در حدود دو هفته قابل آموزش است.این کلاسها خود به دو بخش قابل تقسم اند:
الف- کلاسهای صبح تا ساعت 10: در این کلاسها، مفیدترین کاری که انجام می دادم، خوابیدن بود. برای جبران تمام کسری خوابهایم.
ب- کلاس های 10 صبح به بعد: این کلاسها بهترین فرصت برای خواندن و مطالعه بود. کتابهای بسیاری خواندم. داستانی، فلسفی، علمی و ...
(علیرغم توصیه یکی از دوستان خوبم که موکدا سفارش کرده بود وقت خود را با خواندن کتاب حرام نکن و به استراحت مطلق بپرداز.)
چه میشود کرد. باید صادق بود. صادقانه عرض می کنم در نود و پنج درصد از کلاسهای تئوری به آموزگار توجهی نداشتم.
3- زمان استراحت: بعد از اتمام برنامه آموزشی پادگان تا زمان خاموشی (ساعت 17 تا 22)، سربازان در اختیار خود بودند. استراخت و نظافت، فوتبال و تلویزیون و ... و البته درصد قابل توجهی فرصت برای خواب. این زمان بهترین زمان خلوت کردن با خود و .... بود. .... که از تن ها بلا خیزد.
پی نوشت دو- رندی گفت: اگر درصدی از دانش در گردش درون دانشگاه هایمان در نظام* بود. و یا اگر خرده ای از نظم حاکم بر نظاممان در دانشگاه ها وجود داشت، هم دانشگاه و هم نظاممان گلستانی بود برای خودش. (8 نظام: سازمان و ارگان نظامی با همه متعلقاتش)
پی نوشت یک - حیف که باقی مانده دوره سربازی (حداقل، محلی که بنده اکنون در آن خدمت می کنم) بی ثمر ترین، بدترین، پوچ ترین و بی انگیزه ترین دوره زندگی یک سرباز می تواند باشد. خدا نصیب بندگان نیکش نکند.